بازگشت پسران بدِ سینما بعد از 17 سال
به گزارش وبلاگ تیم مسلم، خبرنگاران: قسمت سوم از فیلم bad boys یا پسران بد به کارگردانی عادل ال اربی و بلال فلاح سال جاری به نمایش درآمد. این فیلم که دنباله دو فیلم پسران بد 1 محصول سال 1995 و پسران بد 2 محصول سال 2003 می باشد این روز ها در باکس آفیس به شدت مورد توجه قرار گرفته است.
کارگردانی دو قسمت اول این پروژه، که می توان آن ها را جزء فیلم هایی دانست که ویل اسمیث را به عنوان سوپراستار تثبیت کرد، برعهده مایکل بی بوده است، اما فراوری سومین قسمت از پسران بد با فراز و نشیب های زیادی همراه بوده و نهایتا مایکل بی در این پروژه حضور پیدا نکرد.
البته اوج هیجان و صحنه های اکشن ان قسمت نیز مانند قسمت های قبلی قادر به جذب بیننده تا خاتمه فیلم هست، اما درصورتی که از ابتدای قسمت اول آن ها را دنبال نموده باشد قطعا جای خالی مایکل بی، کارگردان کم نظیر فیلم های اکشن را به شدت احساس خواهید کرد.
عوامل فیلم
- کارگردانان: عادل ال اربی و بلال فلاح
- تهیه نماینده: جری بروکهایمر
- نویسندگان: کریس برمنر، پیتر کریگ، جو کارناهان
- بازیگران: ویل اسمیث، مارتین لارنس، ونسا هاجنز، پاولا نونز، کیت دل کاستیلو
داستان فیلم
فیلم ماجرای دو پلیس سیاه پوستی را تعریف می نماید که به روش گنگستر معابانه خود برای برخورد با جنایتکاران معروفند و این بار بعد از سال ها برای ماجرایی که مربوط به یک پفراینده قدیمی بوده دوباره متقاعد به همکاری می شوند.
در ادامه 3 نقد از سومین قسمت پسران بد را خواهید خواند:
توجه: این مطلب ممکن است بخشی از داستان فیلم را لو بدهد.
پسران بد هالیوودی یا بالیوودی؟
آرش پارساپور در وب سایت ویجیاتو در نقد این فیلم نوشت: اگر دهه شصتی باشید، احتمالا فیلم پسران بد 1 و دنباله نه چندان پیروز آن، جزو آثار نوستالژیک دوران کودکی تان به حساب می آید و این دو اثر را به مثابه یکی از بهرین فیلم های اکشن دوران کودکی خود به یاد خواهید آورد. این موضوع در آمریکا هم صدق می نماید و متولدین دهه هشتاد (که به نوعی همان دهه شصتی های ما را تداعی می نمایند و حس نوستالژی بازی شان هم پررنگ است) فرنچایز پسران بد را به عنوان فرنچایزی اکشن و خاطره انگیز به یاد دارند.
با وجود فروش خیلی خوب پسران بد، ساخت دنباله آن کمی بیش از مدت رایج و معمول دنباله سازی ها در هالیوود طول کشید و پس از هشت سال قسمت دوم آن عرضه شد. در طی این هشت سال هم مایکل بی آثار پیروز دیگری همچون صخره و پرل هاربر را ساخت و هم ویل اسمیت و مارتین لورنس مشهورتر از گذشته شدند و به ویژه اسمیت با درخشیدن در آثاری، چون روز استقلال، مردان سیاهپوش و همچنین فیلم علی (که راهش را به آموزشگاه اسکار هم باز کرد) در این بین تبدیل به یک سوپراستار بی بدیل شده بود. از همین رو قسمت دوم با یک حس غرور بیش از حد ساخته شد و بودجه فیلم نیز با افزایشی نزدیک به 4.5 برابر به مایکل بی تعلق گرفت. فیلم پسران بد 2 یک اکشن پر زرق و برق و تمام عیار بود که در آن محتوای داستانی پشت صحنه های عظیم اکشن گم شده بود. هواداران از فیلم استقبال کردند و قسمت دوم با وجود فروش نه چندان پیروز آمیز، توانست استاندارد سینمای اکشن هالیوودی را در برخی موارد تغییر دهد.
قسمت سوم فیلم با وقفه ای 17 ساله ساخته شده و حالا شرایط کاملا تغییر پیدا نموده است. مارتین لورنس دیگر نه در تلویزیون و نه در سینما ستاره جهانی بازیگری محسوب نمی گردد و ویل اسمیت هم با وجود اینکه هواداران خاص خود را همچنان دارد، اما کمی تا قسمتی افول پیدا نموده و دیگر آن ستاره تضمین نماینده بفروش بودن فیلم نیست. مایکل بی هم با وجود ساخت فرنچایز های پیروزی، چون ترانسفورمرز، حالا بیشتر شبیه کارگردانی می ماند که فیلم هایی با بودجه گزاف می سازد و آن سوددهی که باید داشته باشد را نیز به همراه خود نمی آورد. همین هم شد که ساخت قسمت سوم به جای اینکه به دستان مایکل بی (که معروف به ولخرجی بسیار است و استودیو های سینمایی چندان از این موضوع استقبال نمی نمایند!) به دستان دو کارگردان نسبتا تازه کار واگذار شد: عادل و بلال.
قسمت سوم پسران بد همراه با کاراکتر های خود عظیم شده و حالا یکی از شخصیت ها تبدیل به باباعظیم شده و به فکر بازنشستگی است، اما مایک (با بازی ویل اسمیت) همچنان روحیه بزن بهادری خود را حفظ نموده و نمی خواهد که گروه دو نفره پسران بد آن ها منحل گردد. او نه زن و بچه دارد و نه کسی در خانه منتظرش است و از همین رو تمام عشق و زندگی اش کارش است که همراه با مارکوس (با بازی مارتین لورنس) آن را انجام می دهد. مارکوس، اما همانطور که گفته شد به تازگی باباعظیم شده و دیگر از اکشن بازی خسته شده است و ترجیح می دهد در خانه به موسیقی آرامش بخش گوش کند.
قسمت سوم این فیلم به طرز عجیب و غریبی شبیه به فیلم های بالیوودی داستان خود را روایت می نماید. اگر بخواهیم نکته سنجی بیشتری کنیم و موضوع را بیشتر واکاوی کنیم، بیشتر از آنکه به سینمای هندوستان نزدیک باشد، به سینمای مکزیک گراییده است. سینمای مکزیک در همه ژانر ها سبک خاص خود را دارد (مثلا فیلم های ترسناکی که این کشور می سازد پیرامون قصه های فولکوریک این کشور است و با اینکه از کیفیت پایینی از منظر جلوه های ویژه بهره می برد، اما در میان مکزیکی ها هوادار بسیاری دارد)، اما در هسته تمامی این آثار وجوه مشترکی نیز واقع شده است. این وجوه مشترک در قسمت سوم پسران بد هم وجود دارد و توگویی که فیلم بیشتر از آنکه مخاطبین بین الملل را هدف قرار داده باشد، برای قشر مکزیکی و باب طبع میل آن ها ساخته شده باشد.
فیلمنامه با اینکه آغاز جذابی دارد و ادای دین مناسبی نیز به دو قسمت گذشته در آن اجرا شده، اما به مرور غیر قابل باورتر می گردد و از حالت منطق خود خارج می گردد. در این بین تنها عنصری که می تواند این فیلمنامه لجام گسیخته را سرهم نگه دارد، زوج اسمیت و لورنس هستند که خوشبختانه پس از هفده سال، کماکان شیمی بین خود را حفظ نموده و توانسته اند بار دیگر در فیلم بدرخشند. دیالوگ نویسی کمدی برای آن ها بسیار جواب داده و فیلم می تواند از پس رسالت کمدی بودن خود نیز به خوبی بربیاید و در کنار صحنه های اکشن خود و تزریق آدرنالین به مخاطب، کمدی را نیز به همراه بیاورد.
سکانس های اکشن فیلم خوشبختانه مانند قسمت دوم نیستند و دو کارگردان هدایتگر فیلم برخلاف مایکل بی، از خود بی خود نشده و با تدوین تند و انفجار های پی در پی، صحنه های اکشن را ماستمالی ننموده اند. سکانس های حساب شده و بریده بریده که در پی هم می آیند، ریتم فیلم را حفظ نموده و همانطور که گفته شد، وجود عنصر کمدی در آن نیز توانسته به داشتن ضرباهنگی جذاب در فیلم یاری شایانی بکند. موسیقی فیلم نیز به مثابه دو قسمت قبلی بسیار قدرتمند ظاهر شده و جدا از تم خاطره انگیز و همیشگی پسران بد، قطعات موسیقایی با حال و هوای فیلم در صحنه های اکشن جاری می گردد که کاملا همحوانی با آن ها دارد.
قدرت کارگردانی عادل و بلال باعث شده که شاهد قاب های تصویر مناسبی باشیم و با وجود شلوغ بودن برخی صحنه های اکشن، بتوانیم همچنان بر فرایند فیلم احاطه داشته باشیم و به عنوان تماشاگر، فیلم را درست دنبال کنیم و شخصیت ها را در آن گم نکنیم. کلیشه هایی نظیر وجود یک صحنه اکشن در کلاب، تعقیب و گریز خیابانی و… همگی در پسران بد 3 حضور دارند و جزو موارد لاینفک این فرنچایز (و اصولا فیلم های اکشن کمدی هالیوودی) هستند، اما خلاقیت خوبی در پیاده سازی آن ها به کار گرفته شده است. عادل و بلال ایده های جدیدی را در این عناصر تکراری به کار برده اند و با استفاده از فرمول پیروزیت گذشته، سبک و سیاق خاص خود را در فیلم نشان داده اند.
از آنجایی که ویل اسمیت هنوز درخشش خود را حفظ نموده و مارتین لورنس عملا یک هنرپیشه فراموش شده به حساب می آید، تمرکز بیش از حدی روی شخصیت مایک (با بازی ویل اسمیت) گذاشته شده و او نقش اول فیلم به حساب می آید. البته این موضوع در دو قسمت قبلی هم تاحدی به چشم می خورد، اما در این قسمت کاراکتر مارکوس عملا به حاشیه کشانده شده و رسما می توان به آن به عنوان یک نقش فرعی نگاه کرد تا حتی نقش دوم فیلم. این موضوع باعث شده که هارمونی جالب توجه بین دو شخصیت (که جزو معدود برگ های برنده فیلم است و توانسته نقصان داستان را جبران کند) در برخی موارد کمرنگ گردد و حس طنزی که لورنس با خود به همراه دارد نیز به حد کافی دیده نگردد. به حاشیه رفتن دیگر شخصیت ها نیز کاملا حس می گردد به طوری که مرگ برخی از آن ها اصلا تاثیرگذاری که باید داشته باشد را ندارد چرا که جملگی تبدیل به یک سری هاشور شده اند که کنار ویل اسمیت حضور پیدا نموده اند.
باید گفت که پسران بد: تا ابد یک خاطره بازی مناسب برای هواداران به شمار می آید، ولی حتما آن ها هم با دیدن داستان هندی وار (مکزیکی وار؟!) فیلم و خاتمه بندی عجیب و نامانوس آن که کاملا با حال و هوای سینمای اکشن آمریکایی تفاوت دارد، متعجب می شوند. تعیین نیست دقیقا چنین تصمیمی چرا در ساخت این فیلم اجرا شده، اما در هر حال به نظر می رسد که قرار است دنباله فیلم (که خبر ساخت آن نیز تایید شده) با موضوع همین داستان عجیب ادامه داشته باشد و شاید سازندگان تصمیم به تغییر قهرمانان در نسخه های آینده گرفته اند!
یک اکشن جالب و یک کمدی درام خوب
امیر پریمی منتقد سینما قسمت سوم پسران بد را اینگونه نقد کرد: قهرمانان دوران کودکی ما دیگر همان مردانی نیستند که قبلاً بودند. سینما در حداقل پنج سال اخیر چیزی را به ما نشان داده که در آن قهرمانان عظیم هم به زانو در آمده اند. برای مثال در سال 2015 راکی را دیدیم، مردی که روزی با چهره ای خونین، اما خونسرد، آرواره های ایوان دراگو مخوف را درهم می کوبید، حالا در زندگی اش سقوط نموده است، و حتی به سرطان هم مبتلا شده، یا در سال گذشته آرنولد را با ترمیناتور جدیدش داشتیم، که نه تنها دیگر مو و چهره اش خاکستری شده، بلکه شخصیت ترمیناتور حالا یک همسر و فرزند هم دارد که با آن ها در عمق جنگل آرام زندگی اش را می نماید. یا در همین سینمای خودمان چندین سال است که دیگر جمشید هاشم پور با دو کلاشینکف و سَری تراشیده به مجرمین و قاچاقچیان حمله ور نمی گردد.
در واقع این اتفاق غمگینانه ای است، اما این واقعیت زشت و زیبا زندگی است که بهترین نسخه های این شخصیت ها / بازیگران را به ما داده است. افزایش سن برای مطابقت با حال امروز آنها، آسیب پذیری هایی به آن ها افزوده است. البته این را نیز نباید فراموش کنیم که زیر بدن به ظاهر پولادین آن ها نیز گوشت و خون جریان دارد. صورت های آن ها اغلب در گذر زمان چروکیده می شوند. آن ها نقص دارند، و برای اولین بار قهرمانان ما نیز انسان هستند.
این پیش زمینه را گفتم تا وارد بحث فیلم پسران بد تا ابد (BAD BOYS FOR LIFE) شوم. میامی به عنوان لوکیشن اساسی این فرنچایز خیلی تغییر ننموده، و این همان است که همواره در این فیلم ها وجود داشته، همچنین اولاد ناخلف مایکل بِی نیز کماکان در مرکز داستان هستند. اما قسمت جدید کمی جدی تر شده و البته رنگ های فیلم نیز به لطف کارگردانان جدید اشباع شده اند، و به نظر ترکیب رنگ فراتر از یک بسته مداد رنگی شش رنگ زمان مایکل بِی شده است، ولی همچنان پلیس های این شهر ستاره های راکی هستند که ظاهراً خیلی پول می گیرند، و می توانند ماشین های اسپرت و کاپشن های برند را نیز در اختیار داشته باشند. همچنین بر طبق گذشته هنوز زنانی که در خیابان قدم می زنند فقط دو نوع لباس در کمد خود دارند - شلوارک تیپِ جین و بیکینی ریز. اما جدا از این ها یک چیز به شکلی خاص تغییر نموده است، و آن کارآگاه مارکوس بورنت (مارتین لارنس) و کارآگاه مایک لاوری (ویل اسمیت) هستند.
واقعیت این است که من نگران بودم کارگردانان بلژیکی یعنی عادل و بلال راهی را بفرایند که مایکل بِی می رفت، یعنی همان کودک بِی را مهندسی نمایند. اما آن ها این کار را نمی نمایند. در واقع آن ها دریافته اند که دیگر آزمایش گذشته نتیجه نمی دهد، بلکه باید برای تحمل این پسران بد، در آن ها تحول و تکامل ایجاد کرد. در نتیجه پسران بد تا ابد یک انتخاب بالغانه برای ادامه راهش در نظر گرفته است. مارکوس حالا پدرعظیم شده است و در برابر نوه اش گریه و زاری می نماید و می خواهد برای ادامه یک زندگی خوش و آرام با خانواده و نوه اش، از کار خود بازنشسته گردد. اما از طرفی دیگر مایک هنوز هم معتقد است که 30 ساله است، اما در یک صحنه تکان دهنده در ابتدای فیلم با دریافت چندین گلوله بر پیکرش توسط یک فرد موتور سوار ترور می گردد. در واقع این صحنه به ما می گوید مایک ضدگلوله دیگر غیر قابل نفوذ نیست؛ و آن مرد شیک پوش و خفن حالا برای زنده ماندن بر روی تخت بیمارستان محتاج دعای خیر دوستش و حکمت خداست. در این صحنه ما شاهد رنگ کردن ریش خاکستری و سفید او توسط دوستش مارکوس هستیم، این یعنی آن ها هم پیر تر شده اند.
اگر اولین فیلم Bad Boys در خصوص زن و شوهر های تازه کاری بود که همه چیز را با پرخاش خراب می کردند تا زندگی یاد بگیرند، Bad Boys For Life با عواقب اعمال آن ها برخورد می نماید، زیرا شیاطین گذشته برای تعقیب آن ها باز می گردند. فیلمنامه کریس برمر، پیتر کریگ و جو کارناهان واقعاً به نسبت دو فیلم قبلی خوب است. در جایی از فیلم شخصیت مارکوس می گوید: شاید زمان آن رسیده که ما دیگر پسران بد نباشیم و سعی کنیم مرد خوبی باشیم این فقط یک نکته خنده دار نیست، بلکه همین موضوع تضاد اصلی فیلم را تشکیل می دهد. مثل یک سکانس موازی که مارکوس در حال کشیدن اهرم جایگاه راحتی خود در اتاق است و مایک در حال کشیدن ترمز دستی ماشین خود در خیابان. مارکوس به نظر با سن و سالش کنار آمده و احساس آزادی می نماید، ولی مایک به شدت ناخوشایند کماکان در فکر افتخارات گذشته است. اما آن ها، علیرغم آنچه مایک معتقد است، همان کسی نیستند که قبلاً بوده اند. آن ها در زمان حال دیگر فقط آسیب پذیر نیستند بلکه به طور مکرر نیز شکست می خورند. در واقع، آن ها آنقدر شکست خورده اند و به حدی آشفته اند که به یک تیم کامل ارجاع داده می شوند تا در این راه به آن ها یاری نمایند.
بهترین چیزی که از دو فیلم اول مایکل بِی بیرون می آید و به این فیلم وصل می گردد همان جمله معروف است، ما با هم آغاز می کنیم، و با هم می میریم. در اینجا نویسندگان و کارگردانان کشف می نمایند که در حقیقت این شعار چیزی فراتر از سطح یک جمله معمولی است. این بدان معناست که دوستی تا کنار تخت بیمارستان و رنگ کردن ریش دوست و حتی تا 90 سالگی و تابوت هم ادامه دارد. دوستی چیزی نیست که با یک حادثه و ماجرا تمام گردد بلکه دوستی چیزی ابدی است. آن ها زندگی هایی دارند که فراتر از فریم ها هستند. دوستی آن ها در طول سال ها قوام گرفته و رشد نموده است. بنابراین، هنگامی که مارکوس در یک کلیسا می نشیند، و قلب شکسته اش را با اشک مرطوب بر آستین خود می پوشاند و می گوید: اگر او را نجات دهی، دیگر خشونت به این جهان نمی برم. برای من بیننده باور پذیر است. این صحنه یاری می نماید تا اسمیت و لارنس شیمی پویا داشته باشند. نکات ریز دیگری نیز در فیلمنامه وجود دارد. از جمله مضمون دوستی و خانواده که در طرف شرور ماجرا گسترش می یابد. در سوی منفی داستان ما با مادر و پسری روبرو هستیم که به دنبال انتقامی کهنه هستند. به طور کلی فیلمنامه پسران بد جدید چیز ناجوری نیست مثل آن مکالمه ای که در باب وجود جهنم شکل می گیرد و با یک صحنه اکشن تبدیل به یک تمثیل می گردد.
به طرز عجیبی، برخی سکانس های اکشن و زمان طولانی ضعیف ترین قسمت های فیلم هستند. البته سکانس های اکشن بد نیستند، بلکه گاهی خیلی طبیعی و ساده هستند. برخلاف فیلم های مایکل بی اینجا ما شاهد پرواز اشیا و انفجار های عجیب نیستیم - به جای آن ما با اکشن کوچک تر، اما هوشمند تر روبرو هستیم. باور کنید، من هوادار مایکل بی نیستم -، اما سکانس های اکشن او همواره با اشتیاق و حتی استروئید بیشتری به بیننده تزریق می شد، که این امر در فیلمی مثل این به خوبی کار می کرد. شاید کمبود اکشن اکتان بالا به این دلیل است که عادل و بلال شخصیت را بیشتر درک می نمایند. آن ها می دانند آنچه که باعث می گردد این نوع فیلم ها واقعاً کار نمایند، تشدید جریانات احساسی است. به همین منظور در آن جبهه ها، Bad Boys For Life فیلم خوبی است. این به راحتی بهترین فیلم Bad Boys یا پسران بد تا کنون است.
پسران بد تا ابد، چیزی نیست جز یک زمان خوب. این فیلم لحظات عاطفی را شیک بسته بندی می نماید، طنز درخشان دارد که هواداران دو فیلم اول مطمئناً به دنبال آن هستند و در بخش های خسته نماینده ماجرا - اکشن های سریع و هوشمند ارائه می دهد. سرگرم نماینده بودن فیلم بیش از حد کافی است تا بتوانید با خاتمه آن کنار بیایید. این واقعاً باعث خوشحالی من می گردد که بگویم پسران بد برگشته اند و این چیزی نیست جز اثبات دوستی اسمیث و لارنس در تمام این سالها. این فیلم یک زمان خوب واقعی است.
قسمت سوم متفاوت با دو قسمت اول
محمد حسین جعفریان در وب سایت زومجی در نقد قسمت سوم پسران بد نوشت: کارآگاه مایک لاوری و مارکوس برنت شاید اکنون آن چنان برای همه شناخته شده نباشند، اما پانزده الی 20 سال قبل به سختی می شد سینمارویی را مخصوصا درون آمریکا یافت که آن ها را نشناسد. این دو کاراکترِ برآمده از جنس خاص سینمای اکشنِ هالیوودِ دهه 90 میلادی هرگز در دل داستان هایی بسیار نو و شنیده نشده قرار نگرفتند؛ آن ها در استفاده درست از انواع واقسام کلیشه ها برای سرگرم کردن مخاطب استاد بودند. فیلم های پسران بد و پسران بد 2 که به ترتیب در سال های 1995 و 2003 میلادی اکران شدند، در تیم ساخت خود از افرادی بهره می بردند که برخی در اکشن و برخی در کمدی تبحر داشتند و همین منجر به ترکیبی می شد که خیلی ها را به سمت یک فیلم سینمایی سرگرم نماینده می کشاند.
نکته اصلی هم شاید این باشد که Bad Boys در هیچ قسمتی نه فیلم کمدی خارق العاده ای بود و نه فیلم اکشن عجیب و ویژه ای محسوب می شد. اما وقتی زمان ایجاد فهرستی از برترین اکشن-کمدی های هالیوود در طول تاریخ برسد، نام نبردن از حداقل از یکی از قسمت های ماجراجویی های پلیسی مایک لاوری و مارکوس برنت ناممکن خواهد بود.
فیلم Bad Boys for Life محصول کلمبیا پیکچرز و سونی پیکچرز تیم سازندگان متفاوتی نسبت به دو اثر پیشین دارد و 17 سال پس از فیلم دوم (به مراتب طولانی تر از فاصله 8ساله بین فیلم های اول و دوم مجموعه) اکران می گردد. به همین خاطر شاید خیلی ها فکر می کردند ممکن نیست پسران بد تا ابد بتواند خود را واقعا به آن آثار سینمایی متصل کند و در بهترین حالت شبیه یک فیلم کمدی و اکشن جدید به نظر می رسد که صرفا نام و برخی کاراکتر های Bad Boys های قبلی را قرض گرفته است. اما همان گونه که اسم گذاری اثر به یکی از نوشته های حاضر درون دفترچه برنت ارجاع می دهد، Bad Boys for Life انقدر پیوند دقیقی بین خود و آن محصولات سینمایی برقرار نموده است که در درصد قابل توجهی از دقایقش می توان شک کرد که نکند این فیلم را دقیقا سازندگان همان دو قسمت قبلی خلق نموده باشند.
ساخته جدید عادل ال اربی و بلال فلاح چه در دیالوگ نویسی، چه در استفاده از توانایی های اجرایی بازیگر های اصلی و چه در طراحی موقعیت های خنده آور به شکل واضحی توسط اشخاصی ساخته شده است که احتمالا بسیار بیشتر از بیشتر بینندگان Bad Boys و Bad Boys II را دوست دارند و جدی تر از خیلی ها به ساخت یک دنباله مناسب برای آن اهمیت داده اند. راستش را بخواهید، اصلا وقتی قرار بر بازسازی یا ادامه راه فیلم هایی متعلق به چندین و چند سال قبل باشد، یکی از مهم ترین موارد آن است که بیننده پس از تماشای قسمت جدید بفهمد تیم سازنده به انجام این کار اهمیت داد و نمی خواست صرفا یک ماشین پول سازی جدید را با یک اسم قدیمی و آشنا به بازار بفرستد.
البته که هیچ کدام از این ها خبر از کم نقصی اثر مورد بحث نمی دهند. چون حتی بهترین فیلم بین این سه گانه یعنی Bad Boys سال 1995 مایکل بی هم فیلم بی نقصی نبود، اما هرگز در لحظات رمانتیک، در آفرینش طنز و در سکانس های اکشن پایین تر از سطح عالی ظاهر نمی شد. خبر خوب این است که Bad Boys for Life را پس از Bad Boys سال 1995 و بالاتر از Bad Boys II سال 2003 باید در رده دوم فیلم های مجموعه پسران بد گذاشت. این یعنی سازندگان پس از هفده سال دنباله ای را ساخته اند که نسبت به Bad Boys قبلی پیشرفت دارد و نه تن ها مجموعه را سرافکنده ننموده که به محبوبیت و شناخته شدگی آن نیز می افزاید.
یکی از نقاط قوت Bad Boys for Life، اما شناخت نقاط ضعف و قوت خود است! این فیلم با زمان بندی صحیح و دادن دقایق و ثانیه های تعیین به اکشن، طنز و درام قصه بیشتر نقاط قوت خویش را به نمایش می گذارد و برای نمونه سکانس های اکشن را انقدر بدون زیاده روی و به اندازه نشان می دهد که همه آن ها قبل از به تکرار افتادن یا خسته نماینده شدن، به خاتمه برسند. در آن سو هم با سکانس های کمدی پرسرعت و غالبا جالبی روبه رو می شویم که لحظه به لحظه با یک تدوینِ قصه گو این نکته مثبت اثر (طراحی طنز های متناسب با فضای آن بدون آسیب زدن به لحظات درام فیلم) را درون ذهن ما پررنگ می سازند؛ به گونه ای که فیلم همواره برای بیان داستان محتاج دیالوگ ها نباشد و گاهی بتواند با چند کات و نمایش چند شرایط آشنای دو کاراکتر هم روایت و فضاسازی را جلو ببرد و هم لبخندی روی لب مخاطب ظاهر کند.
این وسط دو مورد از نکات آزاردهنده فیلم برای انواع واقسام مخاطب ها جدیت نالازم و ارائه موارد اضافی و قابل حذف به سینمارو هستند. Bad Boys for Life درحالی که همه می دانند قرار است داستان همکاری دو پلیس و شکست تبهکار ها باشد، طی برخی دقایق ناگهان از فرم خود خارج می گردد و مخاطب را نادان فرض می نماید. برای نمونه وقتی تماشاگر می داند در چنین فیلم هایی دعوا های کاراکتر های اصلی به سرعت تبدیل به دوستی و همکاری مجدد می شوند، پذیرش سکانس های کمدی مرتبط با جنگ آن ها جذاب است، اما کنار آمدن با چند دقیقه طولانی که مثلا قرار است این دعوا ها را جدی نشان دهند، حوصله تماشاگر را سر می برد.
ایراد دیگر هم به دقایق و اطلاعات اضافی فیلم وارد می گردد. البته که همه می دانیم معنای وجود سکانس هایی قابل حذف یا حداقل قابل جایگزین شدن در یک فیلم چیست و چگونه چنین دقایقی می توانند تنها شانس خسته شدن مخاطب از محصول سینمایی را افزایش بدهند. ولی یکی از مسائل انکارناپذیر Bad Boys for Life اشاره های مدام آن به اطلاعاتی است که مثلا خبر از وجود یک داستان عمیق تر می دهند و هرگز هیچ تاثیری روی هیچ کاراکتر یا داستانکی نمی گذارند.
فیلم سینمایی Bad Boys for Life در بسیاری از بخش ها استاندارد است و همین به آن فرصت می دهد که با چند عنصر بالاتر از سطح استاندارد مثل برخی سکانس های کمدی واقعا جذب نماینده مخاطب هدف را راضی کند. ویل اسمیت و مارتین لارنس این جا شاید مثل بسیاری از دیگر اعضای تیم آفرینش فیلم انقدر همان آدم های سابق مجموعه Bad Boys به نظر می رسند که انگار هیچ وقت نقش های خود را ترک ننموده اند. آدم هایی که مجددا کنار هم قرار گرفتند تا یک مجموعه سینمایی سرگرم نماینده خوب را زنده نمایند و جلو ببرند. آیا می توانستند به مراتب بهتر از شرایط فعلی ظاهر شوند؟ قطعا. آیا فیلم در برخی بخش ها از دقایق اضافی رنج می برد و گاهی هم به داستانک هایی مثل رابطه لاوری با ریتا زمان لازم را نمی بخشد؟ بدون شک. ولی درنهایت خوش بختانه با محصولی گیشه ای سر و کار داریم که برخلاف بسیاری از رقبای خود اگر به دنبال یک اکشن-کمدی هالیوودی برای وقت گذراندن و خوش گذراندن دوساعته باشیم، ناامیدمان ننموده است.
همه صحبت های بالا را می گردد این گونه جمع بندی کرد که Bad Boys for Life تا پیش از رسیدن به 10 دقیقه خاتمهی یک Bad Boys قابل قبول است. اما پس از آن چه؟ وقتی که سازندگان تمام فیلم خود را فدای هموار کردن راستا دنباله سازی به سبک برخی از استودیو های دیگر می نمایند و هیچ توجهی به تناسب نداشتن این جنس از قصه گویی با مجموعه خود ندارند. پسر مارکوس لاوری که در طول فیلم به عنوان شخصی تصویر می گردد که از جایی به بعد احتمالا اگر پدر خود را بازگشته از گور هم ببیند به او احساس خاصی ندارد، ناگهان در اوج احساسات و مثل فردی بی گناه و بدون جرم که یک عمر خلافکار و قاتل نبوده است، رستگار می گردد و به پدر پلیس خویش و دوست او می پیوندد. حتی اگر چنین طرح داستانی بی اندازه تکراری و حوصله سربری را هم بپذیریم، فیلم با سکانس پس از تیتراژ زمین مان می زند؛ وقتی لاوری به داخل زندان می رود و با گفت وگویی کوتاه رستگاری مطلق پسر و آمادگی او برای نقش داشتن در فیلم بعدی را هم به یاد می آورد.
این وسط مارکوس برنت هم که صرفا این مأموریت را به عنوان آخرین مأموریت پذیرفته بود، گویا انقدر از اتفاقات هیجانی پیش آمده راضی است (!) که بازنشستگی را از یاد می برد و می گوید تا ابد به این مبارزه ها درکنار لاوری ادامه می دهد. همه موارد نام برده متاسفانه برای تماشاگر مثل دست وپا زدن هایی برای قطعی کردن یک دنباله به نظر می رسند. درحالی که این مجموعه تا همین جا هم دو دنباله به ترتیب نسبتا پیروز و پیروز داشت، بدون اینکه چنین کار هایی کند. پس باید ناراحت شد که یک دنباله خوب در سری Bad Boys در خاتمه و حداقل برای چند دقیقه خود را با یک قسمت جدید از Fast & Furious اشتباه گرفت.
منبع: برترین ها